شاید پرستارم تو باشی! - قصه آدمهای همراه
به گزارش سرویس مجله خبر ناب به نقل از همشهری - سحر جعفریان: او را نشانده روی یکی از صندلی های فلزی و سرد اورژانس و حواس و نگاهش را سپرده پی خانم پرستاری که چند دقیقه پیش گفته بود: «مادرجان، کمی صبر کن ببینم تخت خالی برای بیمارت پیدا می کنم یا نه؟» تا این «کمی» بگذرد و بخت یار شود و تخت خالی فراهم، زینت چند باری از نفس افتاد و امینه نیز از ترس نفس های برنیامده او بند دلش پاره شد. بالاخره مسئول پذیرش پیش می آید: «نسبت تان با بیمار چیست؟» و امینه یاد روزی می افتد که با زینت، ایوان را فرش انداخته بودند و چای عصرانه سر می کشیدند. آن روز بسیار به عنوان «مراقب اجاره ای یا پرستار خانگی و ساعتی» که توفیق اجباری شده بود برای نسبت دوستی شان خندیده بودند. امینه، قریب به یک سال بود با معرفی موسسه ویژه خدمات مراقبتی و پرستاری در منزل از زینتِ بیمار و بی سر و همسر نگهداری می کرد و دستمزدش را هم ماه به ماه از فرزندان او که هر یک خود را گرفتار کار و عیال می دانستند با کسر حق کمیسیون همان موسسه، طلب می کرد. دستمزدی که این روزها با توجه به تخصص و کمیت خدمات مراقبان سالمند، بیمار و کودک از ساعتی یک میلیون و ٢٠٠ هزار تومان آغاز می شود و گاه به اذعان فعالان این حوزه اگر پای مافیا به آن باز شود به ساعتی بیش از ٣ میلیون تومان هم می رسد!
از پرستاریِ قراردادی تا ازدواج دائم!
این زمستان که بیاید، می شود ٧ سال که امینه با موسسه ای که همه مجوزهای قانونی از بهزیستی و دانشگاه علوم پزشکی گرفته تا ثبت شرکت ویژه مراقبت و پرستاری از سالمند، بیمار و کودک را گَلِ دیوار دفترشان آویخته اند، همکاری می کند. با اینکه سن و سالش به ٧٠ می رسد و گَرد پیری بر رخسارش نشسته اما از چالاکی یک جوان هیچ کم ندارد! بر این ادعا اغلب کارفرمایانی که با او کار می کنند بعد از مدتی کوتاه، صحه می گذارند و می گویند: «تر و فرزی اش یک طرف و اخلاق خوش، دست پخت چرب و چیل و سلیقه خوبش هم طرف دیگر علاقه و اعتماد آدم را جلب می کند.» امینه از خیلی پیشتر از همکاری با این موسسه نیز کارش همین پرستاری در منزل بوده. درست از زمانی که با ٣ فرزند کوچک در جوانی بیوه شد و ناگزیر به امرارمعاش. هیچ مهارت و تخصصی نداشت جز تیمارداری که آن را هم دولتی سر نه نه جانِ (مادربزرگش) علیلش داشت؛ از بس که در همه حال بر بالینش بود. شاید زینت هم برای او بار خاطر نه نه جان را می کشد که اینطور دل به دلش داده و خیلی بیشتر از ساعتی یک میلیون تومان که در قراردادش امضا کرده اند، خدمت می کند. خاطره های تلخ و شیرینی که از کارش دارد به قاعده مثنوی هفتاد من است؛ خاطره آن پیرزن بیماری که فرزندانش فرنگ بودند و یک روز صبح نه از دردِ بیماری که از غصه دوری بیدار نشد و او ماند و برگزاری مراسم تشییع، تدفین و ترحیم که هزینه هایش را همان فرزندان فرنگ رفته و بازنیامده برای مرگ مادر، پرداخت کرده بودند. یا خاطره ازدواج اعظم خانم (یکی از همکارانش) با پیرمرد ۸۰ ساله ای که چند ماهی پرستارش بود! و یا حتی سامیار کوچولوی شیرین زبان که مادرش اعتیاد و پدرش هم کارخانه داشت! و امینه پرستارش بود تا آن زمان که راهی دیار غربت شد. تهمت و ناسزا هم کم نشنیده که با صبوری و بیان «حلالشان باشد» از سر گذرانده.
و باز هم مافیا!
زیبا اما جوان است و بدسرپرست. چند سال پیش از یکی از روستاهای غربی کشور پسر خردسالش را به دندان کشید و آورد تهران تا او را دور از بساط تریاک و قمار شوهرش بزرگ کند. از پرستاری و بهیاری هیچ به علم نمی دانست. حالا ولی هر چه از تزریقات و اسامی و موارد مصرف داروهای ضروری امراض تا بدیهیات فوریت های پزشکی می داندهمه از تجربه و تکرار است. مانند آن باری که پرستار بیماری مبتلا به سرطان ریه بود و دانست که بهبودی و شفا، بیشتر در گروی استفاده از تکنیک های تنفسی است تا استفاده مکرر از دستگاه اکسیژن مصنوعی. یا آن مرتبه ای که وظیفه مراقبت از جوانی معلول را برعهده داشت و آموخت التیام زخم بستر علاوه بر انواع پماد و خشکی جای، امید می خواهد و دلخوشی. زیبا این را نیز خوب می داند کارش، چشم پاک و دست راست می خواهد. خصلت و طینت هایی مهمتر از آن تجارب پرتکرار که جمعی از همکارانشبر آنها غافلند: «اوایل کارم که معمولا از طریق دوست و آشنا به افراد مختلف معرفی می شدم خبری از ضمانت گرفتن سفته و طلا و چک نبود. اعتماد سفارش دهندگان خدمات با گرفتن نشانی خانه و نمره تلفنی جلب می شد! مثل حالا نبود که تعدادی از خدا بی خبر با حرمت شکنی و دزدی، بازارمان را خراب کنند.» نه دندان طمع دارد نه فکر ناصواب. از این روست که از چند تومان بیشتری که می تواند مانند برخی از مراقبان و پرستاران خانگی از درد و بی کسی مردم درآورد، خوشش نمی آید: «کسانی هستند که به اسم مدرک تخصصی و انجام چند خدمت ساده پرستاریِ بیمارستانی از آنها که بیماریِ سخت تر دارند و نگهداری شان آدم را به مشقت می اندازد یا آنها که در خانه های دراندردشت شان تنها و بی کس روز را به شب گره می زنند، دستمزدهای گران می گیرند؛ حتی زیادتر از ساعتی ٣ میلیون تومان چون مثلا سرمی می زنند یا سونداژی وصل می کنند!» همین که می خواهد ازمافیای کسب و کارش بگوید یاد روزهایی می افتد که کارفرمایان تا از حضور پسر کوچکش مطلع می شدند، سرسختانه عذرش را می خواستند. آن روزها مجبور شد چند مرتبه ای از طریق همان مافیا که پشت پرده شان موسسات خدماتی پرستاری و نگهداری در محل به صورت غیرقانونی فعالیت می کردند، جویای کار شود: «این مافیا هنوز هم در برخی بیمارستان ها و کلینیک های خصوصی و دولتی دنبال لقمه های پُر و پیمان هستند؛ اعتباری بهشان نیست از سرقت گرفته تا تجاوز.»
نان در روغنِ پیری جمعیت و پدیده تک فرزندی
کافی ست به اسم بیمار یا همراه بیمار در سالن انتظار یا پذیرش یکی از همان بیمارستان ها و کلینیک ها که مورد اشاره زیبا بودند برای دریافت خدمات همراهی یا پرستاری اجاره ای با تعرفه های ساعتی تا روزانه و ماهانه، اعلام نیاز کرد آن وقت است که لیستی متنوع از خدمات افرادِ مراقب از نوبت گیری، بردن بیمار به بیمارستان برای ویزیت و معالجه، همراهی در بیمارستان به صورت شبانه روزی، نگهداری از سالمند در منزل آن هم در شیفت های روزانه، شبانه و یا ٢۴ ساعته همراه با جای خواب و امکان تغذیه، کودک یاری و مادریاری از سوی پرسنل همان بیمارستان ها و کلینیک ها یا آنها که سر در بنگاه های کاریابی دارند و یا خود جویای کار هستند و پاتوقشان آنجاست در اختیار قرار می گیرد. «بیماری عزیزتان چیست؟»، «مراقبت های ویژه هم دارد؟»، «سالمندتان از پس انجام امور شخصی خود برمی آید؟»، «کودکتان چند سال دارد؟»، «مشکل فیزیکی یا رفتاری خاصی دارد؟» و سوالاتی از این دست که پاسخ شان هر چه باشد با میزان دستمزد توافقی ارتباط تنگاتنگی دارد. صادق نیز خدمات پرستاری در بیمارستان و منزل ارائه می دهد. پیش از این به کارگری در مغازه های مختلف با حقوق حداقلی سرگرم بود. تا آن روز که کسی در قهوه خانه محل حین چاقیدن قلیان به او پیشنهاد داد: «با هفت سر عائله که داری برو سراغپرستاری در منزل. جمعیت دارد پیر می شود و خیلی هاشان یکی دو فرزند بیشتر ندارند که وقت بیماری و ناتوانی، پا تختشان بایستند. فرزندانی که یا محبت از دلشان رفته یا گرفتاری هایشان بی حوصله یشان کرده! از من می شنوی برو جلوی در مطب ها و بیمارستان ها خودت را پرزنت کن. نه مهارت می خواهد نه رزومه. فقط باید آدم درستی باشی و ناموس، سرت شود.» از آن روز تا به حال هم صادق و هم معصومه (همسرش) بر سر این کارند: «به جز پرستاریِ درمانی و اجتماعی یک زوج پیر، معصومه می شورد و می روبد، من هم نگهبانی می دهم.»
علیرضا دل هنر، مدیر یکی از موسسات خدماتی نگهداری و پرستاری در محل است. او می گوید: «مدت قراردادهای این کسب و کار از یک ساعت و یک ماه آزمایشی شروع می شود و در صورت رضایت طرفین تا یک سال هم ادامه می داد. البته منهای حق کمیسیون موسسات معرف که آن نیز با توجه به مدت قرارداد بین ۲۰ درصد تا ۲ حقوق نوسان دارد.»
این خبر توسط سایت همشهری آنلاین منتشر شده و خبر ناب صرفا آن را به اشتراک گذاشته است.
منبع : همشهری آنلاین