طلاق پدر ومادرم زندگیم را نابود کرد

طلاق پدر ومادرم زندگیم را نابود کرد

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۶ زمان مطالعه : 3 دقیقه
سرویس اجتماعی - مرد جوانی که توسط پلیس دستگیر شده بود، گفت: ضربه روحی طلاق پدر و مادرم روانم را خراشیده بود و از این وضعیت به‌شدت زجر می‌کشیدم چراکه علاقه عجیبی به خانواده‌ام داشتم. 

به گزارش سرویس اجتماعی خبر ناب به نقل از همشهری - جوان ۳۲ ساله ای که توسط نیروهای کلانتری شهید نواب صفوی مشهد دستگیر شده بود، در حالی که به حلقه دستبندهای فولادین می نگریست، درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت: در شرایطی تحصیلاتم در مقطع دبیرستان را به پایان رساندم که درگیری و دعوا بین پدر و مادرم به اوج خود رسیده بود. پدرم بیماری قلبی داشت و بسیار بداخلاق و عصبی بود و به همین خاطر من و خواهر کوچک ترم هیچگاه رنگ شادی و لذت را در خانه مان ندیدیم.

زمانی که نتوانستم وارد دانشگاه شوم، به خدمت سربازی رفتم و سپس در یک کارگاه تولید و تعمیر مبل مشغول کار شدم. اختلافات پدر و مادرم پایانی نداشت تا حدی که بالاخره ۸ سال قبل از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به دنبال سرنوشت خود رفتند. پدرم ما را فراموش کرد و خواهرم نیز در کنار مادرم ماند. اما من که در اوج جوانی بودم، از این وضعیت به شدت زجر می کشیدم چراکه علاقه عجیبی به خانواده ام داشتم. در همین حال مادرم برای تامین مخارج زندگی در منازل مردم خدمتکار شد و من هم به شاگردی در کارگاه تولیدی ادامه دادم، ولی ضربه روحی طلاق پدر و مادرم روانم را خراشیده بود.

در همین حین با پیشنهاد یکی از همکارانم پای بساط مواد مخدر نشستم تا به قول معروف خودم را آرام کنم و این ماجرای تلخ را به فراموشی بسپارم. آن روز نمی دانستم که واقعا با این بهانه خودم را فریب می دهم و برای احساس لذت آنی به دنبال مواد مخدر می روم. بالاخره با اولین استعمال «شیشه»به دام مواد افیونی افتادم به گونه ای که دیگر آن «فرید» سابق نبودم. حالا حتی از مادرم نیز خبر نداشتم و همه اوقاتم را در دورهمی و با مصرف شیشه می گذراندم.

طولی نکشید که صاحبکارم متوجه اعتیادم شد و مرا اخراج کرد. از سوی دیگر، مادرم که خلافکاری های مرا فهمیده بود، اشکریزان مرا به آغوش کشید و اصرار کرد مرا در مرکز ترک اعتیاد بستری کند و من دوباره به خانه بازگردم. ولی حالا مواد مخدر برایم تصمیم می گرفت و نمی توانستم پیشنهاد مادرم را بپذیرم.

خیلی زود سر از پاتوق های معتادان درآوردم و پولی برای تهیه مواد مخدر نداشتم. در این شرایط یکی از دوستان هم بساطیم پیشنهاد سرقت از داخل خودروها را با من در میان گذاشت. ابتدا ناراحت شدم و با او ترشرویی کردم، ولی چند روز بعد ـ زمانی که خماری و بی پولی مرا در تنگنا قرار داد ـ به ناچار خودم سراغ او رفتم و خواهش کردم شیوه های سرقت را به من هم بیاموزد.

آخر شب بود که وارد خیابانی خلوت شدیم. خیلی می ترسیدم، به طوری که پاهایم می لرزید. ولی دوست معتادم به راحتی در یک پراید را باز کرد و اموال داخل آن را به دستم داد. چند بار دیگر نیز با هم به خودروها دستبرد زدیم. زمانی که دیگر ترسم فرو ریخت و شگرد کار را یاد گرفتم، خودم به تنهایی سرقت می کردم و اموال را هم به مالخران حرفه ای می فروختم.

در یکی از همین روزها بود که با دختری در خیابان آشنا شدم و قرار ازدواج گذاشتیم، ولی هنوز یک ماه بیشتر از روابط خیابانی ما نگذشته بود که او متوجه اعتیاد و تبهکاری های من شد. با آنکه «ستاره» خودش در خانواده ای آشفته زندگی می کرد و او نیز از طلاق پدر و مادرش رنج می کشید، با دیدن اوضاع اسف بار زندگی من به راحتی ترکم کرد و به دنبال تقدیر دیگری رفت. ولی من در میان حسرت و اندوه همچنان به تبهکاری در مرداب سرقت ادامه دادم تا اینکه بالاخره نیروهای گشت کلانتری مرا شبانه هنگام دستبرد به یک پراید دستگیر کردند و کارم به اینجا رسید.

در حالی که بازجویی های تخصصی افسران زبده دایره تجسس با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد برای کشف سرقت های خیابانی این جوان ۳۲ ساله ادامه داشت، بررسی های روان شناختی نیز برای رهایی وی از چنگ اعتیاد آغاز شد.

منبع: خراسان

این خبر توسط سایت همشهری آنلاین منتشر شده و خبر ناب صرفا آن را به اشتراک گذاشته است.

منبع : همشهری آنلاین

اخبار گوناگون در خبر ناب
آخرین اخبار سرویس اجتماعی